سر کلاس نظریه زبان ها،وقتی استاد فرم نرمال چامسکی رو توضیح میداد من داشتم با کلمه ها تو خیالم بازی میکردم که  نوشتم:

زندگی را گذری بیش ز اندیشه ی یک رویا نیست

به تو می اندیشم

تو که هر لحظه برایم همه ی خاطره هایی

 وبه یک قاصدک خسته قسم

من به لبخند نگاه نگرانت زندم....

که با تلنگر مریم به خودم اومدم و فهمیدم چامسکی رفت واسه خودش البته فرناز مثل همیشه فداکاری کردو یادم داد